"چهارراه استانبول" چهارراهی معلق بین عشق، پلاسکو، تولید ملی، مهاجرت و ...

چهارراه استانبول، فیلم نسبتا خوبی است اما به نظر می رسد روایتگر اثر بین دو قصه: پلاسکو- با آن حجم بزرگ حادثه و ابعاد گوناگون عاطفی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی ناشی از آن- و ماجرای احد و لادن و فرنگیس و همسرش بشدت معلق است.

عادله سادات ارشادی مقدم- پایگاه خبری مدیریت شهری کرج: بگذریم از قصه ها و موضوعات حاشیه ای اطراف قصه که برخی از این موضوعات قابلیت طرح در فیلمنامه ای جداگانه دارند؛ از این نمونه ها می توان تعصب پدر به ازدواج سنتی دخترش، خواستگاری و عشق مردی با سن بالا و تمایزهای آشکار نسبت به لادن، نحوه کسب درآمد همسر خواهر لادن، قماربازی و امثال آن را ذکر کرد که به تعدد در فیلم پیدا می شود و اغلب ابتر می ماند. ماجراهایی حاشیه ای که بی دلیل ذهن مخاطب را اشغال می کند بدون اینکه به نتیجه موثری دست یابد. البته نباید فراموش کرد که این ماجراها بیشتر به واسطه بازی خوب بازیگران برای بیننده جا می افتد و تا حدودی در قصه حل شده است.

کارگردان این اثر یعنی مصطفی کیایی، از یک سو تحت تاثیر اهمیت حادثه پلاسکو می خواهد از دل این رخداد تلخ یک درام استخراج کند و از سوی دیگر در تلاش است با طرح دیالوگ هایی شعارگونه از درون یک قصه حادثه ای، به طرح دیدگاه های خود در خصوص موضوعات مختلف اقتصادی، مهاجرت، عشق و نظایر آن بپردازد. حال آنکه طرح این همه شعار و موضوع جز به طرح این پرسش که: "کیایی چه می خواهد بگوید؟" نمی انجامد.

شاید آنچه موجب می شود "چهارراه استانبول" را در نگاه نخست فیلمی خوب ارزیابی کنیم که بالطبع مخاطب پسند نیز خواهد بود؛ ریتم تند فیلم، بازی های نسبتا خوب و علاقه و دلبستگی مخاطب ایرانی به یکی از موضوعات مهم قصه یعنی پلاسکو است. نباید بگذریم از این نکته که حادثه پلاسکو با همه اهمیت و نقش آن، نتوانسته موضوع محوری اثر باشد و به حاشیه ای تبدیل شده است که پردازش نامناسب و ناکافی به ابعاد گوناگون آن حتی به عمیق تر شدن فیلم کمک نمی کند.

ارتباط شخصیت های اصلی داستان با حادثه آنچنان کمرنگ و وابستگی آنها به موضوع آنقدر اندک است که گویی رهایی شان از یکی از بزرگترین حوادث شهر، کمترین تاثیری بر روحیات و احوالات آنها باقی نمی گذارد. لادن به سادگی از زیرزمین خارج می شود و بدون کوچکترین تاثیری در حالات و نگرشش به زندگی، روند قبلی را پیش می گیرد.

عشق احد و لادن نیز برای مخاطب باورناپذیر جلوه می کند. چنین به نظر می رسد که این افراد بیشتر به دلیل تناسبات و رخدادهای زندگی به هم پیوند خورده اند و آنجا که لادن و فرنگیس با یکدیگر روبرو می شوند، دیالوگ لادن درباره دوست داشتن احد، موضوعی غیرقابل باور برای مخاطب به نظر می رسد. همچنین محبت فرنگیس و همسرش که نقش آن را بهرام رادان ایفا می کند، از همین جنس است. چه بسا شخصیت فرنگیس با بازی سحر دولتشاهی و ارتباط عمیق او با جنینی که در شکم دارد، بیش از سایر شخصیت های داستان جا افتاده و واکنش های او به رخدادها قابل پذیرش تر از سایرین است.

خونسردی خانواده لادن اندکی پس از حادثه پلاسکو، ورود بی توجیه و بی دلیل خواستگار لادن و ابراز عشق زیاد نبه او در اوج رخداد، عیوبی است که به درشتی از درون فیلم بیرون می زند.

اینکه شخصیت های اصلی فیلم به سادگی با گول زدن آتش نشانان و مشغول کردن آنها به تخریب دیوارها و ورود به زیرزمین پلاسکو کنار می آیند نیز توی ذوق بیننده می زند. حال آنکه حتی برای لحظاتی اندک، شخصیت منفی فیلم(مرد قمارباز) تحت تاثیر بزرگی و اهمیت حادثه قرار می گیرد اما در رفتار شخصیت های اصلی کوچکترین آثاری از پشیمانی و تلاش برای بهبود اوضاع مشاهده نمی شود.

از این گونه تناقض ها و کاستی ها در شخصیت پردازی های آخرین اثر کیایی، فراوان دیده می شود. شاید چنان که گفته شد بتوان فرنگیس را بهترین شخصیت این اثر برشمرد حال آنکه بعید به نظر می رسد دیدگاه کارگردان پررنگ کردن یکی از شخصیت های نیمه فرعی داستان بوده باشد.

در مجموع چهارراه استانبول، همچون نامش در چهارراه موضوعات و داستان های گوناگون معلق مانده و نمی داند چه می خواهد بگوید. مخاطب نمی داند فرنگیس با شخصیت های قصه در راه مهاجرت از کشور همراه شد یا نه، نمی داند حرف کارگردان برای پلان پایانی داستان چیست، نمی داند کدام قصه در فیلم از اهمیت بیشتری نسبت به دیگری برخوردار بوده است، نمی داند برای حادثه پلاسکو و آتش نشانان دل بسوزاند یا دغدغه احد و لادن و تولید ملی و ... را داشته باشد.

چه بسا شاید یکی از روش های جذب مخاطب به اثر همین گیج شدن او بین موضوعات مختلف باشد! بیننده گمان می برد اثری را به تماشا نشسته که حرف های بسیاری برای گفتن دارد اما خودش از درک ابعاد گوناگون آن ناتوان است. در نتیجه فیلم را اثری زیبا ارزیابی می کند که هضم بخش های مختلف آن را به آینده موکول کرده و با خاطره ای نسبتا خوشایند از صحنه های خوش ساخت و زبان صمیمی فیلم، از روی صندلی خود در سینما برمی خیزد...