مرضیه

یه دوربین، یه خنده به پهنای صورت تصویریه که از دیروز از جلوی چشمام محو نشده ... ​

مرگ عجب قصه غریبیه، میاد، یهو ...سرزده نه مراقب دل کسیه نه منتظر نگاه های ملتمس اونایی که دوستت دارن... میاد و میبردت...

میاد و یه دنیا امید و آرزو رو با خودش زیر خروارها خاک دفن میکنه انگار نه انگار که همین دیروز داشتی به زندگی لبخند می زدی...انگار نه انگار که اینهمه راه اومدی تا برسی اما این راه، راه نرسیدن بوده ...راهی که خستگی یه عمر رو تو تنت میذاره و روحت رو با خودش به آسمونا میبره...

ته قصه همینه...برای هممون همینه اما دردش اینه که کی میبردت ...تو رو برد زود برد، خیلی زود «مرضیه»...میگن آدم خوبا زود میرن میدونم الان راحت تری...دیگه راحت میخوابی...

رفتنت را باور نداریم/خداحافظ دختر مهربان روابط عمومی
 

همه چی مثل تیکه های پازل تو ذهنمه...عاشق والیبال بودی، همه عشقت بچه های معلول و مسابقات شون بود...

همش حواست به بچه های تیمت بود مثل یه خواهر بزرگتر همونقدر دلسوز... همونقدر مهربون...یادمه برای خوشحالی شون هر کاری میکردی...

سر برنامه ها، افتتاحیه ها...خسته میشدی اما خنده از قاب صورتت محو نمی شد...

کنارم مینشستی همین میز بغل..تسبیح از دستت نمی افتاد... جانمازت هنوز اینجاست...هنوز صدای اذانای ظهرکه روآلارم گوشیت بود میپیچه تو گوشم...« مرضیه» دختر مهربون روابط عمومی حواست نبود اگه بری دوستات اینجا میمونن با اینهمه خاطره... به هممون قول دادی بعد عید میای...

کاش روزگار به این زودی عکس رفتنت رو جلوی چشمامون قاب نمی کرد...رفتن تو رو که پر از امید بودی پر از انگیزه بودی...


یادت همیشه با ماست دوست مهربونم..سفرت به سلامت... تو آسمون ها تو خونه جدیدت راحت بخواب...

دوستت داریم دختر..فراموشت نمی کنیم..

دوستات..همکارات

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 0 =